وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

ما هم کالبد شکافی میکنیم دکتر.. حالا یا جراح باشی یا شریعتی!

فریادها مرده اند 

سکوت جاریست  

تنهایی حاکم  سرزمین بی کسی است 

می گویند خدا تنهاست 

ما که خدا نیستیم 

 

چرا تنهاییم؟

 

                   دکتر شریعتی



------------------------------

فریادها مرده اند؟  .................... نه! فقط فرهاد ها مرده اند!


سکوت جاریست؟....................سکوت جانیست! قاتل است! وقتی درد را ببیند و دم نزند!


تنهایی حاکم سرزمین بی کسیست؟ ................... نه..نتهایی !!  حاکم سرزمین بی کسیست..که فقط   هم  آوا نیستند این روزها روی ساز ناکوک ما!


میگویند خدا تنهاست؟............راست میگویند- خدا درون تمام تن  هاست...اما ما عادت کرده ایم فقط به آسمان نگاه کنیم..


ما که خدا نیستیم؟........... مشکل اینجاست که خود آ   نیستیم.... به خودمان نمیاییم


چرا تنهاییم؟.............و فهمیدید حالا چرا دکتر شریعتی عزیز؟؟؟

کابوس....

آلفرد عزیز


آقای هیچکاک

.

 با شما هستم.  حواست هست به تاریخ؟  سر برج است...




باور کن - خدا شاهد است اگر میدانستم  که قرار است این قدر شبها رفت و آمد  و به قول خودت


کار کنی  و اینهمه


مهمان  نا متعارف بیاوری و ببری تا دم صبح....... میگذاشتم خالی بماند و کرایه اش نمیدادم به تو دوستانت-


رک بگویم.


تمدیدش هم نمی کنم. از همین حالا برو  دنبال یک جای جدید.  که به قول خودت مثل اینجا یک دو


خوابه ء تنگ و ترش هم نباشد. خلاصه گفتم که حواست باشد... سر برج است باز و شما


یک ماه  کرایه ء عقب افتاده داری. 

.

.



بابت اجاره ء شبانه ء پشت پلکهای من  .!


.

.

.


لطفا تکانی بخور تا مطمئن شوم که نمرده ای!

امشب  این چشمها راانگار به خواب سپرده ای

هان؟ بجای گوسفند عشق هایت را شمرده ای؟

.

تو که از درد های بی خوابی خود گله ها میکردی

راست بگو...قرص بی خیالی ما را نخورده ای؟؟

.

آسوده بخواب امشب که من بیتاب تر نمی شوم

خواب که تو را نبرده میدانم! تو خواب را برده ای

.

..


اما چقدر راحت و بی دغدغه خوابیده ای اینبار

لطفا تکانی بخور تا مطمئن شوم که نمرده ای!

 

..

:) :(

 

سپهر-90

هر چند فکر میکنم که او نیز همین احساس را نسبت به من دارد . .

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نجیبم و قریبم و غریب - غریبه نیستم ولی .

به شوق شعله های تو در این شرر شکفته ام

.

شبانه  شعله میکشم ....فقط به تو نگفته ام

.

.

نجیبم و قریبم و غریب  - غریبه نیستم ولی

.

درون ذهن خسته ات -ببین-درون تو نهفته ام

.

.

.


سپهر

پزشکی قانونی تشریف بیاورد لطفا

پزشک لازم نیست! 


پزشکی قانونی تشریف بیاورد لطفا...وقتی که یک شاعر غزل سرفه میکند.

.

چرا که  بیگمان سالهاست تمام کرده..

.

تنفس مصنوعی؟؟!


اکسیژن؟؟! !


آن هم برای کسی که تمام هوای زمین برایش کم بوده!!؟ چقدر ساده ای تو !.


آقای دکتر! نبضش که آنجا نیست ! دستش را چرا گرفته ای؟!


نبضش جای دیگری میزند....   حتی سالها پس از مرگش.

.

.

بیا ..  بیا  خودت را خسته نکن دکتر

!

این غزلها را بردار ببر آزمایشگاه..دلیل مرگ را قطعا پیدا میکنی... نحوهء آن را - حتی ساعت وقوعش را هم احتمالا  پیدا میکنی..    اما متاسفانه


فقط شاید کمی دیر..

.

.

سپهر

خیلی شبیه هستند (اشتباه ) و (گناه )!

خدایا.


.


.


خیلی شبیه هستند (اشتباه )  و (گناه )!  مخصوصا  آن ( آه ) آخرشان...


خدایا ...


ای کاش لا اقل اولشان شبیه بود .. تا هم شروعشان نمیکردیم و هم آخرسر  ما 


نمی ماندیم با  اینهمه آه...




.

.

.

.

سپهر

گاهی با خودم فکر میکنم استعداد چیز خوبی نیست...

گاهی با خودم فکر میکنم  استعداد چیز خوبی نیست. مخصوصا اگر هنری باشد

استعداد نعمت نیست..استعداد بغض است - که وقتی جاری میشود  و قل میخورد و از روحت فرو میریزد  -آنوقت است که کمی تو آرام میشوی

.

هر چقدر این بغض فجیع تر باشد   شعرت شعرتر است!نقاشیهایت دلفریبتر و سازت طناز تر..

و نکته تلخش اینجاست که هق هق های روح تو  دیگران را به سر شوق می آورد!

.

استعداد چیز خوبی نیست ..حتی وقتی فرو خورده میشود- تو میمانی واحساس هرز رفتنه هر روزه و  احساس گناه! تو میمانی  و جواب سوال های مکرر و ملال آوری که.."فلانی ! چرا قدر خودت را نمیدانی!؟

.

 

وحتی از آن اولی تلختر اینکه دردهای تو را اینگونه قضاوت میکنند وقیمت میگذارند

.

و تو دوباره آرامشت را خراش میدهی تا زخمهایت را بریزی روی بوم و برگه های کاغذ زمان

.

.

 

.--آقا..آقا..! میشه لطفا این تابلو تون رو ارزونتر حساب کنید؟ اون بزرگه رو میگم...اون خیلی بزرگه...  :(

.

.

.سپهر-

نمیدانم گیج شده ام ...

خدایا...

.

.

نیمه شب رسیده باز


و من


نمیدانم   گیج شده ام ...

.

.



.

سر در نمی آورم از کارهایت  ..  فرق میکند قانون معامله هایت انگار....


کم که میخواهم زیاد میدهی ... 


بد که میشوم خوب میشوی و خوب هم که میشوم  میبینم سهمم از


آغوش باز و گرمت کم نشده ...


شرمنده ام کرده ای... چون من برای گله هایم فقط گوش تو را


خواستم  و تو سخاوتمندانه  هم گوش داده ای   امشب و هم آغوش...


.


.

.

.

سپهر


من چونان ثانیه ام میل به رفتن دارم ...

من چونان ثانیه ام میل به رفتن دارم

.

شوق افراطی زنجیر گسستن دارم

.

تو که تکراری و دیوار بدان من امشب

.

عطش وحشی دیوار شکستن دارم

.

.

.

.

.

سپهر - 90

تو بیشتر باش لطفا این روزها که من کمتر هستم.

خدایا.

.

.

احساس میکنم این روزها  تو که غیبت میکنی ما مینشینیم و غیبت میکنم ساعتها...

.

.

بیشتر باش لطفا این روزها که من کمتر هستم....

.

.

.

.

.

سپهر

آقای دکتر! گند بزنند مدرکت را....

ترسیده بودم!   آخر احساس میکردم چیزها - خاطره ها زود به زود میرود از یادم.


حافظه ام ضعیف شده بود انگار...

.

.

دکتر یک  شربت قوی قرمز داد  که میگفت برای تقویت حافظه معجزه میکند..


معجزه هم کرد... تمام آنچه که رفته بود از خاطرم را دوباره بخاطر آوردم...


.

.

چنان حافظه ام برگشته سر جایش و همه چیز را دوباره بیاد آورده ام  که امروز آن

 

شربت قوی را دور ریختم و بجایش یک هفته ای میشود که چند قرص میخورم برای رفع


استرس  ..و  یک والیوم  10 برای رفع بی خوابیم


و یک قرص دیگر  هم برای رفع بی تابیم !!



و .....


البته یک مسکن قرمز قوی  ضد درد!!


.



_واقعا آقای دکتر!  گند بزنند مدرکت را....

10 کلمه ای ها...

.دو داستانک 10 کلمه ای من  که در فراخوان داستانهای 10 کلمه ای سایت زیبای  لی   نوشته شد


http://leee.us/archives/1390/10/3581

.






53- قاب ات شکسته است- ترک برداشته ای-زنگار زده ای. نمیخواهمت...آئینه ام میگوید ایروزها



54-راحت باش.. دیگر نگران نیستم- البته (نگران) اش اضافیست انگار...




دیماه 90-  بندر عباس

قول میدهم آرام باشم

خدایا....




قول میدهم آرام باشم 


اما


    رام   ...نه..    هرگز!

.

.

.

.

.سپهر

این طلوع هر چه را که آغاز میکند ....اما...

خدایا....


نمیدانم چه حکمتی دارد این سحرت..؟؟


که انقدر احساس سبکی میکنم  با اینهمه سنگینی...


که انقدر احساس پاکی و خاکی دست میدهد به من....


نمیدانم ...شب که چند ساعتی از نیمه میگذرد  تو پاییینتر میایی  یا من بالاتر...که اینچنین نزدیک میشوی به من....  فرق هم نمیکند  هر چند... 


سالهاست به این فکر میکنم  که این طلوع هر چه را که آغاز میکند ....اما... سحر خوب مرا تمام میکند..

.

.

و من میمانم حسرت سحری که نمیدانم خواهد آمد آیا باز هم...؟؟

.

..

.

سپهر

آیینه ام جدیدا تصمیم گرفته مرا عوض کند .

 آیینه ام  جدیدا تصمیم گرفته مرا عوض کند

.

_ای بی انصاف

.

هضمش برایم سخت است اما انگار تصمیمش را گرفته است..می گوید زنگار گرفته ام!

می گوید ترک بر داشته ام...که البته راست میگوید...از چند جا ترک برداشته ام...ا

.

میگوید این روزها دروغ زیاد نشانش میدهم ..هر چه هم قسم اش میدهم که این خود  خود منم..باز باور نمیکند.

.

من هم خوب میشناسمش بعد از این همه سال..لجباز است  انجامش میدهد..مرا بزودی عوض میکند

 

اما

.

اما ای کاش

.

مرا با خودم عوض کند

سلام کریستف کلمب عزیز

سلام کریستف کلمب عزیز

.

شب بخیر


مدتهاست که دنبالت میگردم.  خواهش کوچکی داشتم. شاید برای تو شدنی باشد لا اقل.


می خواستم زحمت بکشی چیزی را کشف کنی. تا حالا هم پای کسی به آنجا نرسیده پس  افتخارش هم مال خودت.  اسمش را هم هر چه دوست داشتی بگذار.


فکر نمیکنم زیاد هم برای تو سخت باشد . چون حداقل از قاره آمریکای تو میدانم که خیلی بزرگتر است...

.

بومی و سرخپوست هم ندارد... مطمئنم که کسی درونش دوام نمیاورد- هیچ چیزی درونش نفس نمی کشد. خالی از سکنه است.. واقعا این را مطمئنم..


زیاد هم دیر و دور نیست ...همینجاست ... درون روح من .. روحی که خودش هم مانند ( دردی) که تو باید کشفش کنی ناشناخته است..   میدانم  که سخت است..اما کشفش کن این  درد   را...

.

.

.فقط زودتر شروع کن لطفا.. کشفش کن که  این  قاره  صبرش از  قاره ء تو خیلی کمتر است...

.

.

.

سپهر



خدایا..

خدایا.........


این شبهایم دو حالت بیشتر ندارد


یا تو سراسر ناز ی و من تمام نیاز....


یا من سراسر نیازم و تو تمام...ناز....

.

.

.

سپهر

.

قوانین راهنمایی رانندگی چیز بدی نیست

قوانین راهنمایی رانندگی چیز بدی نیست   اما فکرش را که میکنم میبینم  کاربردش در  جاده و خیابانهای زندگیمان  جدیدا  عوض شده

.

مثلا  بجای  تابلو ورود ممنوع اکثرا تابلو خروج ممنوع داریم! از روزمرگیها- از عادتها -تکرار های بیهوده و کسالتهای هر روزه

.

دور زدن ممنوع هم که نداریم الحمدلله - دور زدن آزاد آزاد است این روزها - ترجیحا دوست و آشنا و رفیق باشد که البته بهتر است

.

تابلو)سبقت ممنوع )هم اینجا عوض شده.  ببخشید کاملتر شده .


ما اینجا تابلو ) سبقت  بدون له کردن ممنوع!) داریم . چه چیزی بهتر از این :)

 

.خب خیلی چیزهای دیگر  راستی

.

با مجریان محترم قانون هم همکاری میکنیم  خودمان سرعت گیر میگذاریم  در مسیر همدیگر - خلافی رد میکنیم برای هم...جریمه هم میکنیم خودمان -همدیگر را 

 

ظاهرا ثواب دارد!!

.

.

.

و فقط تنها مشکلش این بود که همانطور که اگر  در گواهینامه عینکی بودیم  رانندگی بدون عینک جرم داشت و اینجا هم  رانندگی در زندگی بدون نقاب ممنوع بوده.. که آن هم علم پیشرفت کرد و جوری لیزرش کردیم که کسی نمیفهمد عینک و نقاب زده ایم یا نه

.

واقعا قوانین راهنمایی رانندگی چیز بدی نیست !:)

.

.

سپهر

هر چقدر این بغض فجیع تر باشد شعرت شعرتر است!

گاهی با خودم فکر میکنم  استعداد چیز خوبی نیست. مخصوصا اگر هنری باشد!


استعداد نعمت نیست..استعداد بغض است - که وقتی جاری میشود  و قل میخورد و از روحت فرو میریزد  -آنوقت است که کمی تو آرام میشوی

.

هر چقدر این بغض فجیع تر باشد   شعرت شعرتر است! نقاشیهایت دلفریبتر و سازت طناز تر..

و نکته تلخش اینجاست که هق هق های روح تو  دیگران را به سر شوق می آورد!

.

استعداد چیز خوبی نیست ..حتی وقتی فرو خورده میشود- تو میمانی واحساس هرز رفتنه هر روزه و  احساس گناه! تو میمانی  و جواب سوال های مکرر و ملال آوری که.."فلانی ! چرا قدر خودت را نمیدانی!؟

.

 

وحتی از آن اولی تلختر اینکه دردهای تو را اینگونه قضاوت میکنند وقیمت میگذارند

.

و تو دوباره آرامشت را خراش میدهی تا زخمهایت را بریزی روی بوم و برگه های کاغذ زمان

.

.

 

.--آقا..آقا..! میشه لطفا این تابلو تون رو ارزونتر حساب کنید؟ اون بزرگه رو..  اون بزرگه ..رو میگم...

.

.

.سپهر-