وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

نه که بیش از حد ازین حادثه رنجور شوی

  • نه که بیش از حد ازین حادثه رنجور شوی
    نه که از فلسفه ی خلقت خود دور شوی
    .
    نه که در روح خودت فکر شوی ذکر شوی
    نه که بازیچه ی این نکته ی مذکور شوی
    .
    تو خودت حافظ ودلداده ی این آینه ای
    نه که وامانده و بی مایه و مهجور شوی
    .
    همه ی حادثه ها حکم غیابی خداست
    نه که از طی شدن حادثه مغرور شوی
    .
    همه ی کار جهان گردش احوال سماست
    نه که بهرام ترین بنده ی این گور شوی
    .
    تو خودت نیمه ی پنهان قمر-درسفری
    نه که در مبدا خود گم شده محصور شوی
    .
    بنویس از همه ی بیخبران بی خبرم!
    بنویس و بسرا ...ارچه که منفور شوی
    .
    خوب من! آینه ام..تاب نداری جانم؟؟
    من که مجبور شدم. کی که تو مجبورشوی
    .
    .
    .
    نه که بیش از حد ازین حادثه رنجور شوی
    نه که از فلسفه ی خلقت خود دور شوی...
    .
    .
    سپهر
    مرداد92

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد