وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

حالا این گروه شامل چیه؟ شامل چندتا ( انسان)..

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

وای تو خاموش مکن حنجره ام چشم به امید تو ازگوشه ء این پنجره ام.

یک روز یکروز پر از سوز و غم افروز بخود گفتم از این ناله زدن ناله شدن ژاله شدن درپی او واله شدن سود چه حاصل شودم من که بدم بدتر از این تاب ندارم بخدا خواب ندارم و کنون غرق عطش آب ندارم و ازین دست سخنهای پراز ولوله و پر گله و یاوه سرایی که ندا آمدم از ابر مکن صبر بیا نوبت آسایش تو نوبت آرامش تو آمده از سوی خدا رحمت باران وش اواینک ازاین جای تو برخیز وبجای زدن زار بزن دست به یکبار به صد کارفراموش مکن حرف خدا….وای تو خاموش مکن حنجره ام چشم به دیدار تو ازگوشه ء این پنجره ام.....