وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

وای تو خاموش مکن حنجره ام چشم به امید تو ازگوشه ء این پنجره ام.

یک روز یکروز پر از سوز و غم افروز بخود گفتم از این ناله زدن ناله شدن ژاله شدن درپی او واله شدن سود چه حاصل شودم من که بدم بدتر از این تاب ندارم بخدا خواب ندارم و کنون غرق عطش آب ندارم و ازین دست سخنهای پراز ولوله و پر گله و یاوه سرایی که ندا آمدم از ابر مکن صبر بیا نوبت آسایش تو نوبت آرامش تو آمده از سوی خدا رحمت باران وش اواینک ازاین جای تو برخیز وبجای زدن زار بزن دست به یکبار به صد کارفراموش مکن حرف خدا….وای تو خاموش مکن حنجره ام چشم به دیدار تو ازگوشه ء این پنجره ام.....

نظرات 3 + ارسال نظر
سحر سه‌شنبه 4 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ http://paeizerangparide.blogsky.com


سلام واقعا عالی بود و زیبا و روان

ممنون...

پاینده باشید..

خاطره پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 05:36 ب.ظ

نفسم بند اومد وقتی خوندمش ...واقعا قشنگ بود ...



ممنون..

setareh سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ

نفسم گرفت ... اما تو را دست مریزاد

merc setareh... delet nagireh enshala..nafas mohem nist ziad

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد