وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

نمیدانم گیج شده ام ...

خدایا...

.

.

نیمه شب رسیده باز


و من


نمیدانم   گیج شده ام ...

.

.



.

سر در نمی آورم از کارهایت  ..  فرق میکند قانون معامله هایت انگار....


کم که میخواهم زیاد میدهی ... 


بد که میشوم خوب میشوی و خوب هم که میشوم  میبینم سهمم از


آغوش باز و گرمت کم نشده ...


شرمنده ام کرده ای... چون من برای گله هایم فقط گوش تو را


خواستم  و تو سخاوتمندانه  هم گوش داده ای   امشب و هم آغوش...


.


.

.

.

سپهر


نظرات 4 + ارسال نظر
زهره صحت چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ق.ظ

سلام.خوشحالم که در فضای مجازی هستید و با تمام روزمرگی ها که آدمها را از هم دور میکند می توانید بنویسید. خوشحالم که این فضا باعث می شود آدمها بفهمید دوستان قدیمی زنده اند...

سلام. واقعا همینطوره.

همیشه پاینده باشید. آدرس وبلاگتون رو لینک بذارید تا از عکسها و قلمتون لذت ببریم و استفاده کنیم.
شاد باشید

سروناز پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:05 ب.ظ

سپهر عزیز مثل همیشه عالی بسیار لذت بردم

ممنون...مثل همیشه لطف داری

fateme شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ق.ظ http://dey.blogsky.com

جالب مینویسی .
حظ بردیم .
خوشمان آمد .

ممنون دوست خوب.

خدا رو شکر

گلبهار یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:36 ب.ظ

ای بابا باید به چه سازی رقصید؟؟؟همیشه گله شکایت؟؟؟ ولی زیبا بود

ممنونم... گاهی به یک سازی....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد