وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

کابوس....

آلفرد عزیز


آقای هیچکاک

.

 با شما هستم.  حواست هست به تاریخ؟  سر برج است...




باور کن - خدا شاهد است اگر میدانستم  که قرار است این قدر شبها رفت و آمد  و به قول خودت


کار کنی  و اینهمه


مهمان  نا متعارف بیاوری و ببری تا دم صبح....... میگذاشتم خالی بماند و کرایه اش نمیدادم به تو دوستانت-


رک بگویم.


تمدیدش هم نمی کنم. از همین حالا برو  دنبال یک جای جدید.  که به قول خودت مثل اینجا یک دو


خوابه ء تنگ و ترش هم نباشد. خلاصه گفتم که حواست باشد... سر برج است باز و شما


یک ماه  کرایه ء عقب افتاده داری. 

.

.



بابت اجاره ء شبانه ء پشت پلکهای من  .!


.

.

.


نظرات 2 + ارسال نظر
ستاره دنباله دار چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ق.ظ

صدایم کردی
با اصواتِ دور از ذهنِ ناله ات

و من فرو ریختم!

و دوباره سکوت حاکم شد...!


.
.
زیبا...

ندا دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ http://lore.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد