خدایا....
نمیدانم چه حکمتی دارد این سحرت..؟؟
که انقدر احساس سبکی میکنم با اینهمه سنگینی...
که انقدر احساس پاکی و خاکی دست میدهد به من....
نمیدانم ...شب که چند ساعتی از نیمه میگذرد تو پاییینتر میایی یا من بالاتر...که اینچنین نزدیک میشوی به من.... فرق هم نمیکند هر چند...
سالهاست به این فکر میکنم که این طلوع هر چه را که آغاز میکند ....اما... سحر خوب مرا تمام میکند..
.
.
و من میمانم حسرت سحری که نمیدانم خواهد آمد آیا باز هم...؟؟
.
..
.
سپهر
خیلی خیلی خیلی لذت بردم
mamnoonam. payandeh bashid