تاریک تاریک میشوم .و تویی که نور میشوی
.
اصرار میکنم..نمیروی .ولی.. مجبور میشوی
.
میان اینهمه واژه های بیقرار شعر های من
.
درین شب و بیقراری و بهت..مقهور میشوی
.
تو با اینهمه ادعای سحر های سحرگاهت
.
به یک اشاره ی این قافیه مسحور میشوی
.
حکمت است و امریست خدایی انگار رفتنت
صبورانه و مطیع! گوش به فرمان دستور میشوی
چگونه اصرار کنم به تعویق این مسیر دور
چنین که هر روز مهاجر که نه! مهجور میشوی
.
.
هنوز سالهای زیادی مانده ..برگرد . میمانیم
نمیشنوی انگار!...غریبانه و آرام دور میشوی
.
سپهر- 91
این رو خیلی جالب نوشتی
به کجا ؟؟؟؟
ممنون..و زیاد مهم نیست به کجا...
خیلی قشنگ بود با همه شعرات فرق میکرد با خوندنش حس خوبی پیدا کردم این سبک شعرت رو خیلی دوست دارم .
موفق باشی
mamnoonam.
az in hame deghat o rizbini,
payandeh bashid