وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

درین همه بیقراری و بهت..مقهور میشوی

تاریک تاریک میشوم  .و تویی که نور  میشوی 

.  

اصرار میکنم..نمیروی .ولی.. مجبور میشوی

میان اینهمه واژه های بیقرار  شعر های من 

درین شب و بیقراری و بهت..مقهور میشوی 

تو با اینهمه ادعای سحر های سحرگاهت 

به یک اشاره ی این قافیه مسحور میشوی

.

حکمت است و امریست خدایی انگار رفتنت


صبورانه و مطیع! گوش به فرمان دستور میشوی


چگونه اصرار کنم به تعویق این  مسیر دور


چنین که هر روز مهاجر که نه! مهجور میشوی

.

.


 هنوز سالهای زیادی مانده ..برگرد . میمانیم 

 

نمیشنوی انگار!...غریبانه و آرام دور میشوی

سپهر- 91

نظرات 2 + ارسال نظر
من سه‌شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:42 ق.ظ

این رو خیلی جالب نوشتی
به کجا ؟؟؟؟

ممنون..و زیاد مهم نیست به کجا...

محبوبه دوشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:58 ق.ظ

خیلی قشنگ بود با همه شعرات فرق میکرد با خوندنش حس خوبی پیدا کردم این سبک شعرت رو خیلی دوست دارم .
موفق باشی

mamnoonam.
az in hame deghat o rizbini,

payandeh bashid

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد