وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

ذهنم ..


ذهنم امشب..


آبستن جنین شعریست که نه سقط میشود .....



نه سقط  :(

.

.

..


سپهر


نظرات 3 + ارسال نظر
سروناز جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ

و از دورن روحم را می خراشد

مثل همیشه زیبا کاش بیشتر ادامه داشت

سپاس سروناز.
.
شاید با این نوشتهء قدیمی بشه ادامه داد..

سلام صادق هدایت عزیز.

.

.

شاید خوابیده ای..می بخشی که از خواب بیدارت میکنم...کاری که میدانم هیچگاه دوستش نداشته ای...

اما. مجبور شدم.

.یادم نیست چند سال پیش بود فکر میکنم 21 سال پیش بود ..من بودم و (بوف کور ) .اگر اشتباه نکنم..مقدمه اش را می خواندم..نوشته بودی...



«در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد و می‌تراشد. این دردها را نمی‌شود به کسی اظهار کرد.

...

و کتاب بوف کورت را خواندم و تمام جمله هایش یادم رفت و اما این جمله ات را سالها با خود کشاندم تا تازه فهمیدم که معنی اش چیست و چه میگفته ای..

.

صادق هدایت عزیز....از اینکه قبل از آن - سالها نفهمیدمت و باورت نکردم و دروغگو خواندمت ...عذر خواهی می کنم- فقط همین!.

..

.

از خواب بیدارت کردم- میدانم- اما - باید لا اقل به تو می گفتم..چون زخم سر گشاده ای بود روحم را داشت آهسته میخورد ومی خراشید....
.
.

الهه درخشان جمعه 16 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ق.ظ http://siminsagh.com/my/

عالی بود

ممنون...

سروناز پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 05:11 ب.ظ

ممنونم از پاسخ زیبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد