ترسیده بودم! آخر احساس میکردم چیزها - خاطره ها زود به زود میرود از یادم.
حافظه ام ضعیف شده بود انگار...
.
.
دکتر یک شربت قوی قرمز داد که میگفت برای تقویت حافظه معجزه میکند..
معجزه هم کرد... تمام آنچه که رفته بود از خاطرم را دوباره بخاطر آوردم...
.
.
چنان حافظه ام برگشته سر جایش و همه چیز را دوباره بیاد آورده ام که امروز آن
شربت قوی را دور ریختم و بجایش یک هفته ای میشود که چند قرص میخورم برای رفع
استرس ..و یک والیوم 10 برای رفع بی خوابیم
و یک قرص دیگر هم برای رفع بی تابیم !!
و .....
البته یک مسکن قرمز قوی ضد درد!!
.
_واقعا آقای دکتر! گند بزنند مدرکت را....