وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

گاهی دلم برای شما تنگ میشود ..و ناگهان

گاهی دلم برای شما تنگ میشود ..و ناگهان...


.

دلم نگران آن ننگ میشود...  و ناگهان...


.

دلم دوباره برای شما تنگ می شود و نا گهان....

.

.

.

.

.

.


نظرات 2 + ارسال نظر
خاطره شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:37 ب.ظ

صدها ستاره می شمرم تا دوباره باز

سر میزند سپیده و خوابم نمیبرد

فریاد میزنم که خدا بشنود چرا؟؟

من شانه ام خمیده و خوابم نمیبرد!!!

بسیار زیبا بود... و بجا

ممنون

گلبهار دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:50 ب.ظ

بالاخره این وری یا اون وری؟؟؟؟؟ تکلیفمان را مشخص کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد