وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

وسوسه های یک قلم

شعر و شراره هایی از درون

بس کن دیگر ..شاعر ! این استعاره ء تکراری سیل اشک را

 

بس کن دیگر ..شاعر  این استعاره ء تکراری )سیل اشک...( را

 

.

من اینجا آدمی را میشناسم که بجز سیل - زلزله هم دارد ! زانوهایش- - دلش میلرزد ..9 ریشتر..گاهی هم پشتش میلرزد..با پس لرزه های تمام نشدنی...

.

طوفان هم دارد ..کم نه- زیاد ...تمام درونش پر از طوفان است

.

آتشفشان هم دارد..درد دل که میکند  چنان گدازه ها میزنند بیرون که  باورت میشود (مونا لوآ) آنقدرها هم که میگفته اند بزرگ نبوده است

.

راستی..سونامی هم دارد! وقتی تمام بیخوابیهایش تا نوک انگشتانش بیرحمانه میخزند و از درون ویرانش میکنند

.

.

و اما  تو قرنهاست که  مانده ای روی این سیل  تکراری

.

.

.

سپهر

 

نظرات 7 + ارسال نظر
امیر پیشداد شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ http://www.shajarianfans.com

درود بر تو سپهر عزیز
زیبا بود
:)

پاینده باشی دوست هنرمند

سروناز شنبه 26 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ

بسیار زیبا سپهر عزیز موفق باشی

سپاس دوست خوب ..

رامش پنج‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:58 ب.ظ

زیبا بود مثل همیشه

[ بدون نام ] شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:40 ب.ظ

این متن زیبارو خیلی دوست داشتم ...

ممنون دوست خوب...

خاطره یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:33 ب.ظ

نکرده اشک منت رفع سوء ظن . چه کنم ؟ تو بد گمانی و ما را جز این گواهی نیست .

بس کن دیگر شاعر!
:)

خاطره دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ق.ظ

چشم آقای فریدی

دونده شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:16 ب.ظ

من سراسر طوفانم!
نمیفهمید؟
حق داری! اخر تا وقتی خودت ضجه هایت را چون باد زوزه نکشی نخواهی فهمید........



خیلی نوشته زیبایی بود سپهر

.. ممنون دوست خوب...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد